جدول جو
جدول جو

معنی خواب زدگی - جستجوی لغت در جدول جو

خواب زدگی
(خوا / خا زَ دَ / دِ)
خواب آلودگی. حالت خواب داشتن، خفتگی. خواب بردگی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتاب زدگی
تصویر شتاب زدگی
عجله، تعجیل، شتاب داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ زَ دَ / دِ)
بیهوش شدن از نشئۀ شراب. (غیاث اللغات). می زدگی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ / دِ)
حالت خوابیدن، غفلت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بَ دَ / دِ)
حالت خوابیدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، جهت و میل پارچۀ پرزه دار که پرزه هایش در آن جهت قرار می گیرد
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا زَ دَ / دِ)
خواب آلوده. خوابناک. خوابدار. خواب گرفته، خفته. خواب برده. خواب رفته:
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لَتُ کَ دَ)
خواب آلوده بودن. خوابناک بودن، خوابیدن. خفتن. خواب کردن:
تا بدارالامن صلح کل رسیدم کبک مست
خواب راحت میزند در چنگل شهباز من.
صائب (از آنندراج).
خواب از آسایش عهد تو غالب شد چنان
پای در رفتار هم چون دیده خوابی میزند.
حسین ثنائی (از آنندراج).
آفت کم است میوۀ شاخ بلند را
منصور خواب خوش به سر دار میزند.
واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوا زدگی
تصویر هوا زدگی
اکسیژناسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
خواب آلود، خواب آلوده، خوابناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد